سگ هوشمند: مصاحبه با جنیفر اس هالند
![](https://www.lastwordonnothing.com/wp-content/uploads/2024/05/dog-smart-cover-524x790.jpg)
اولین بار جنی ما را در سال 2010 ملاقات کردم (فکر می کنم؟) زمانی که برای خرید یک مارمولک به دفتر او در نشنال جئوگرافیک رفتم. داستان خوبی است؛ یک وقت دیگر به آنها خواهیم گفت. در حال حاضر تنها چیزی که باید بدانید این است که فروش خزندگان به یک دوستی و سپس یک همکاری تبدیل شد زیرا به جنی کمک کردم تا در مورد برخی از کتابهای کتاب پرفروش خود تحقیق کند. دوستی های بعید سلسله. آخرین کتاب شما، سگ هوشمند: درس های تغییر دهنده زندگی در مورد هوش سگاین ماه منتشر می شود و من نمی توانم صبر کنم تا شما در مورد آن بشنوید.
KH: خوب، آنها دوستی های بعید کتاب ها حول حکایات و عکس ها ساخته شده اند، اما سگ باهوش رویکرد علمی تری (برای استفاده از اصطلاح فنی) اتخاذ می کند. این انتقال چگونه بود؟
JH: سخت است! واقعا سخت. مغز من در قطعات کوچک کار می کند. من در ابتدا شروع کردم [at National Geographic] من برای مجله زیرنویس عکس نوشتم و کتاب های دیگرم شامل داستان های کوتاهی بود که می توانستم یکی یکی روی آنها کار کنم بدون اینکه مجبور باشم به روایت یا نحوه ارتباط همه عناصر فکر کنم. این به قدرت مغز و نظم و انضباط بیشتری نیاز داشت. واقعا چالش خوبی بود. این مرا مجبور کرد متفاوت کار کنم و مدام از خودم بپرسم: «چرا دارم این قسمت را می نویسم؟ واقعا در مورد چیست؟ و چگونه در تصویر بزرگتر قرار می گیرد؟»
KH: تحقیقات خود را چگونه سازماندهی کردید؟
JH: من شاید بزرگترین فایل Scrivener در جهان را دارم. این یکی از بزرگترین چالش ها برای من بود، فقط پیگیری. پس از نوشتن ایدههای بزرگ، توانستم پوشههایی ایجاد کنم و قسمتها و مصاحبههای مربوطه را در آنها گروهبندی کنم، اما بسیاری از آنها موضوعات مختلفی را پوشش میدادند. بازاندیشی و سازماندهی زیادی صورت گرفت. من مطمئن هستم که برخی از چیزها در طول مسیر گم شده اند، اما موادی که آن را ساخته اند بسیار گسترده بودند.
خخ: آیا می دانید چند مصاحبه انجام داده اید؟
JH: قطعا بیش از 100.
خ: وای.
JH: من مطمئن نیستم که واقعاً چند صدا در کتاب به پایان رسید. [the research process] همانطور که ادامه داشت، سعی کردم کمی عقب نشینی کنم، اما در ابتدا فقط هر کسی بود که حتی کمی مرتبط بود.
خ: گزارشگری را ترجیح می دهید یا نوشتن؟
JH: من دوست دارم بیرون باشم، با کسی بیرون بروم و کاری انجام دهم. فکر می کنم بهترین نوشته من از این صحنه ها نشات می گیرد. و وقتی شروع به کار کردم، از نوشتن لذت می برم. اما مواقعی وجود دارد که دردناک است.
KH: بهترین تجربه شما در این زمینه چه بوده است؟
JH: اوف. دشوار.
KH: من می دانم. این یک سوال بد است.
JH: یکی از چیزهای مورد علاقه من گذراندن وقت با این زن فوق العاده به نام سوزی گودهوپ بود. سگ های آنها برای جستجوی بقایای انسان آموزش دیده اند. من او را در فلوریدا ملاقات کردم و به منطقه ای رفتیم که در آن گورستان های قدیمی سیاه پوست وجود دارد. آنها سعی دارند لبه های این گورستان های باستانی را ترسیم کنند که هیچ حد و مرزی نداشتند و روی نقشه ها مشخص نشده بودند. فقط فوق العاده بود من او را خیلی دوست داشتم و فلچ، سگش، فوق العاده بود. دیدن حیوانی که حس می کند چیزی صد ساله یا بیشتر مدفون شده در منظره ای که در تمام این سال ها دست نخورده باقی مانده است، باورنکردنی بود.
KH: من نمی خواهم چیز زیادی از کتاب بدهم، اما سگ ها چگونه برای این کار تربیت می شوند؟
JH: شما می توانید سگ را طوری تربیت کنید که تقریباً هر چیزی که بو دارد را بو کند. لازم نیست که بتوانیم آن را بو کنیم. مطالعاتی وجود دارد که به بررسی این موضوع می پردازد که چقدر چیزی باید وجود داشته باشد تا سگ بتواند آن را بو کند و می تواند در [parts per] تریلیون ها، شاید حتی کوادریلیون ها. من حتی نمی دانم چگونه می توانم معنی آن را بفهمم. بنابراین آنها این سگ ها را بر روی استخوان های قدیمی تربیت می کنند و به آنها یاد می دهند که استخوان های حیوانات را با استخوان های انسان اشتباه نگیرند. سوزی یک سنجاب مرده یا استخوان حیوانی را به خانه برد تا سگ هایش روی آن کار کنند تا به او یادآوری کنند آن نه. قابل توجه است. با تقویت مثبت مناسب و افراد مناسب برای استفاده از آن، سگ ها را می توان آموزش داد تا تقریباً هر چیزی را پیدا کنند.
KH: این غیر قابل باور است.
JH: بله، و آنها آن را دوست دارند. نکته اینجاست – تمام سگ های کاری که من در این زمینه دیده ام عاشق کاری هستند که انجام می دهند. شما مجبور نیستید کاری انجام دهید. این برای آنها هیجان انگیز است. و افرادی که با آنها کار می کنند مطمئن می شوند که حتی اگر چیزی پیدا نکنند پاداش دریافت می کنند. آنها حتی آن را جعل می کنند تا سگ برنده شود و احساس کند کارش را انجام داده است.
![پرتره جنیفر اس هالند که روی چمن نشسته، سگش را در آغوش گرفته و به دوربین لبخند می زند.](https://www.lastwordonnothing.com/wp-content/uploads/2024/05/AuthorwGeddy-8064.jpg)
KH: این فوق العاده است. من احساس میکنم که ما در حال حرکت به این قلمرو هستیم، اما: آیا چیزی وجود داشت که شما میخواستید آن را بگنجانید، اما مجبور شدید آن را کنار بگذارید؟
JH: نمیتوانم بگویم این موضوع مرا آزار میدهد، اما زمانی بود که فکر میکردم یک بخش کامل درباره سگهای گمشده بنویسم. و منظورم از گمشده سگهایی است که از نظر احساسی گم شدهاند که مردم آنها را درست انجام ندادهاند. این سگ ها در موقعیت های بسیار بدی قرار می گیرند و اغلب کشته می شوند. میخواستم در مورد اینکه وقتی ارتباط عاطفی از بین میرود چه اتفاقی میافتد و اینکه آیا میتوان آن را در سگها بازیابی کرد، بنویسم. من با چند نفر در مورد نحوه بازپروری سگ هایی که در چنین موقعیت های آسیب زا قرار گرفته اند صحبت کرده ام. در نهایت، کاملاً با احساس و لحن کتاب مطابقت نداشت. اما این چیزی است که برای من جالب است و دوست دارم بیشتر آن را کشف کنم.
KH: یک سوال سخت دیگر: از نوشتن چه بخش هایی از کتاب بیشتر لذت بردید؟
JH: من دوست دارم چیزهای شخصی بنویسم. سگی به نام اودین وجود دارد که فکر می کنم در پنج صحنه مختلف ظاهر می شود و در طول زمان چیزهای زیادی از او یاد گرفتم. من از آن به عنوان یک موضوع روایی استفاده کردم و با «به معنای نزدیک شدن به سگی که نمیشناسید» و سپس «چگونه گامهای درست را برای اطمینان برمیدارید» شروع کردم “این که سگ به شما اعتماد دارد، من همه چیز را در مورد رابطه ام با اودین فاش نمی کنم، اما من عاشق نوشتن این چیزها هستم.” لحظات شخصی در آن وجود داشت که برای من واقعاً مهم بود. من دوست دارم از صمیم قلب بنویسم (و مجبور نیستم حقایق را بررسی کنم).
خ: آیا به نوشتن یک کتاب شخصی فکر کرده اید؟
JH: بله، من انجام دادم. این قطعا کاری است که من دوست دارم انجام دهم. [My husband] مدام به من میگوید: «تو داستانهای زیادی از تمرین داری»، اما حافظهام آنقدر پراکنده است که باید کتابی از تکهها باشد. که باحال خواهد بود من همچنین به نوشتن در مورد چگونگی کوچک شدن پدرم فکر کرده ام. زمانی که من در حال گذراندن این موضوع بودم، احساس فوریت بیشتری داشتم، و افراد زیادی این داستان را نوشته اند، بنابراین شاید به یک کتاب کامل نیاز نداشته باشد. اما یک چیز شخصی قطعا در آینده است.
KH: ایده آل کیست سگ باهوش خواننده، و چه چیزی را می خواهید آنها از این موضوع حذف کنند؟
ج: مخاطبان من معمولاً دوستداران حیوانات هستند. امیدوارم حتی افرادی که فکر می کنند سگ ها را می شناسند و می دانند چگونه با سگ ها رفتار کنند متوجه شوند وای، خیلی بیشتر از آن چیزی است که فکر می کردم. چون دقیقاً این همان چیزی است که من از آن عبور کردم. فکر می کردم همه اینها را از قبل می دانستم. من تمام عمرم سگ داشتم اما تفاوت های ظریف بسیار بیشتری وجود دارد. نوشتن این کتاب قطعا رفتار من با سگ هایم را تغییر داده است. سگ من عاشق بو کشیدن است و من همیشه عجله دارم. و حالا مکث می کنم و می گویم: اگر می خواهد به آنجا برود و آن چیز مشمئز کننده را بو بکشد، بگذارید این کار را بکند. وقتی به آنها اجازه می دهیم سگ باشند، به آنها اجازه می دهیم از هوش طبیعی خود سوء استفاده کنند. من به سگ هایم این فرصت را مدیون هستم که خودشان باشند و کارهای سگی انجام دهند.
JH: بنابراین من امیدوارم که حتی بزرگترین دوستداران حیوانات چیزی از این بیاموزند و شاید حتی نگرش خود را نسبت به سگ ها و سایر حیوانات کمی تغییر دهند. از آنجایی که در مورد سگ ها، سگ ها باهوش ترین حیوانات نیستند (بسته به تعریف شما از هوش). آنها فقط کسانی هستند که به اندازه کافی باهوش بودند تا بهترین دوستان ما شوند.
*
این مصاحبه برای وضوح و طولانی بودن ویرایش شده است.
تیتراژ عکس: کتاب های نشنال جئوگرافیک (جلد کتاب)، لورا تورالدو (عکس نویسنده).